روز عجیب

ساخت وبلاگ

 

روز عجیبی بود

خواب دوستی که امید را در من زنده کرد

و اتفاقی شیرین که ارامش را در وجودم جاری ساخت

اما می ترسم از فردایی که شاید همه اینها خیال باشد

و باز من می مانم و کوهی از ناامیدی

که خوب می دانم ناامیدی گناه است

و از تو می خواهم خدای مهربانی

تویی که می گویی جز تو جای دگر نرویم

چشمانم به دستان پر از مهر توست

مرا دریاب

 

عجیب...
ما را در سایت عجیب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hnezam بازدید : 24 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 1:09